نوشته شده توسط : ☂☂☂ مرتضـــــی ☂☂☂

بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
 به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
 فروغ شب فروز دیدگانم را
 لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
 در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
 به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
 ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
 به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
 ز ساحل دور و سرگردان و تنها
 کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
 که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
 طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
 بر اوج قدرت انسان زحمتکش
 به دست پینه بسته ، می فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را



:: موضوعات مرتبط: كارو , ,
:: برچسب‌ها: آهنگی در سکوت ,
:: بازدید از این مطلب : 263
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 خرداد 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد