يا که به راه آرم اين صيد دل رميده را |
يا به رهت سپارم اين جان به لب رسيده را |
يا ز لبت کنم طلب قيمت خون خويشتن |
يا به تو واگذارم اين جسم به خون تپيده را |
کودک اشک من شود خاکنشين ز ناز تو |
خاکنشين چرا کني کودک نازديده را؟ |
چهره به زر کشيدهام، بهر تو زر خريدهام |
خواجه! به هيچکس مده بندهء زر خريده را |
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کني |
کي ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکيده را؟ |
گر دو جهان هوس بود، بيتو چه دسترس بود؟ |
باغ ارم قفس بود، طاير پر بريده را |
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم |
ترک کمين گشاده و شوخ کمان کشيده را |
خيز، بهار خونجگر! جانب بوستان گذر |
تا ز هزار بشنوي قصهء ناشنيده را |